جام مِی و نقل و شمع و مطرب همه هستای کاش تو بودی و این ها همه نی!
ای کاش...
خیالت راحت حتی عقربه های ساعت هم نمی توانند فاصله هارا بین ما زیاد کنند
تو رفته ای عشقت اما مانده بیچاره سیگارهایی که این وسط می سوزند...
وقتی به دور دستها نگاه می کردیمن در کنارت بودم احساسم نکردی
کجای این قصه مرا بوسیده ای ؟که هنوز پس از هزار سال نفسم عطر تو را دارد ...
آتش دوزخ باشدشراب باشدتو کنار من باشیو شیطانی که گولمان بزند .....شب که شداز بام جهنم خودمانبهشت دیگران را میبینیم
نه بهشت برایم مهم نبودنه جهنممن از شرمندگی نگاهش بیمناکم...
از تکرار بی زارم فراریم می دهد
تکرار نگاهت را دوست دارم حتی با اخم ...
جام مِی و نقل و شمع و مطرب همه هست
ای کاش تو بودی و این ها همه نی!
ای کاش...
خیالت راحت حتی عقربه های ساعت هم نمی توانند
فاصله هارا بین ما زیاد کنند
تو
رفته ای
عشقت اما مانده
بیچاره سیگارهایی که این وسط می سوزند...
وقتی به دور دستها نگاه می کردی
من در کنارت بودم
احساسم نکردی
کجای این قصه مرا بوسیده ای ؟
که هنوز پس از هزار سال نفسم
عطر تو را دارد ...
آتش دوزخ باشد
شراب باشد
تو کنار من باشی
و شیطانی که گولمان بزند .....
شب که شد
از بام جهنم خودمان
بهشت دیگران را میبینیم
نه بهشت برایم مهم نبود
نه جهنم
من از شرمندگی نگاهش بیمناکم...
از تکرار بی زارم
فراریم می دهد
تکرار نگاهت را دوست دارم
حتی با اخم ...