محل کار جدید

بلاخره منتقل شدم حوزه معاونت 

اولین روز کاری با چشم  قرمز و تار

خدا بخیر کنه 

AS

این بیماری مزخرف لعنتی بعد از مدتها خاموش بودن بیدار شده

چشمم رو درگیر کرده این دفعه

امروز صبح چشم راستم قرمز بود و تار

طوری که اگه چشم چپ رو میبستم دیگه نوشته ها رو نمی تونستم بخونم

اعصابم هم بشدت گه مرغی

آویزون

یه چیزی هست که الان بهش میگن "آویزونی"

قدیما بهش میگفتن "وفاداری"

کار درست

ما فقط توو شروع‌کردن رابطه‌های اشتباه، 

درسته کارمون … 

درد


شکست عشقی مثل شکستگی استخوان دنده میمونه!!!  از بیرون همه چی خوب است ولی از درون هر نفس که میکشی "درد" است که میکشی...