می گفت : خودتو محدود نکن !
در ها رو روی خودت نبند
با آدمهای جدید آشنا شو
شوخی کن
قرار بزار
نزار یاد اون خردت کنه
می گفت :
آدمها بیشرف تر از اون هستند که تو خلوتت براشون گریه کنی ...
پی نوشت : اینا رو که میگفت بغض کرده بود و اشک تو چشماش بود ...
تو وجود هر آدمی رگههایی از دگرآزاری و سادیسم وجود داره... و میدونی چه وقت این حس بیدار میشه ؟
وقتی میفهمی یه نفر وابستهات شده
رومن پولانسکی
آخر سال رسیده
من مانده ام با
چک هایی که پاس نمی شوند
و گناهانی که بخشیده نخواهند شد
.
صبر می کنم
بو میکشم
.
لحظه تحویل سال نزدیک می شود
.
.
.
لحظه تحویل یک دلتنگی به یک دلتنگی کهنه تر
.
یادش به خیر
تو که بودی
خم می شدیم
ولی نمی شکستیم
.
حالا تو نیستی
و ما ایستاده شکسته ایم...