مگه میشه از بهشهر رد بشی و اکبر جوجه رستوران هتل اشرف رو امتحان نکنی ؟
پ. ن : حتما سراغ هتل قدیمی برید نه جدید
هنگام که گریه می دهد ساز،
این دود سرشت ابر بر پشت،
هنگام که نیل چشم دریا،
از خشم به روی می زند مشت.
زان دیر سفر که رفت از من،
غمزه زن و عشوه ساز داده،
دارم به بهانه های مانوس،
تصویری از او به بر گشاده.
لیکن چه گریستن ، چه توفان !
خاموش شبی ست، هرچه تنهاست.
مردی در راه می زند نی،
و آواش فسرده بر می آید.
تنهای دگر منم که چشمم،
توفان سرشک می گشاید.
هنگام که گریه می دهد ساز،
این دود سرشت ابر بر پشت،
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی می زند مشت
امروز تو ساحل فرح آباد اینو زمزمه می کردم ...
یکی از جالب ترین چیزهای شمال تو این فصل پرتقال کوهی هست
این حتی از ترشی ها و زیتون و ماهی تازه و .... جالبتر بود!